تیوا ویدیو های جالب درباره سایت موضوعات مطالب اخیر ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() آرشیو وبلاگ آمار وبلاگ
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]() یك خانم و یك آقا كه سوار قطاری به مقصدی خیلی دور شده بودند،بعد از حركت قطارمتوجه شدند كه در این كو په درجه یك؛ كه تختخواب دار هم میباشد ،با هم تنها هستند و هیچ مسافر دیگری وارد كوپه نخواهد شد.ساعتها سفر در سكوت محض گذشت و مرد مشغول مطالعه و زن مشغول بافتنی بافتن بود.شب كه وقت خواب رسید ؛ خانم تخت طبقه بالا و آقا تخت طبقه پایین را اشغال كردند.اما مدتی نگذشته بود كه خانم........از طبقه بالا، دولا شد و آقا را صدا زد و گفت: ببخشید! میشه یه لطفی در حق من بفرمایید؟- خواهش میكنم! -من خیلی سردمه. میشه از مهماندار قطار برای من یك پتوی اضافی بگیرید؟مرد جواب داد: من یه پیشنهاد دارم!زن : چه پیشنهادی؟مرد: فقط برای همین امشب، تصور كنیم كه زن و شوهر هستیم.زن ریزخندی كرد و با شیطنت گفت: چه اشكال داره ، موافقم!- قبول؟- قبول!مرد گفت ، خب ، حالا مثل بچه آدم خودت پاشو،برو از مهموندار پتو بگیر. یه لیوان چائی هم برای من بیار.دیگه هم مزاحم من نشوتو روح آدم منحرف:))))))))))))) نوع مطلب : برچسب ها : داستان، داستان طنز، طنز، داستان جالب، قطار، لینک های مرتبط : آقای
اسمیت به تازگی مدیر عامل یك شركت بزرگ شده بود. مدیر عامل قبلی یك جلسه
خصوصی با او ترتیب داد و در آن جلسه سه پاكت نامه دربسته كه شماره های 1 و 2
و 3 روی آنها نوشته شده بود به او داد و گفت: هر وقت با مشكلی مواجه شدی
كه نمی توانستی آن را حل كنی، یكی از این پاكت ها را به ترتیب شماره باز
كن. چند ماه اول همه چیز خوب پیش می رفت تا اینكه میزان فروش شركت كاهش یافت و آقای اسمیت بد جوری به درد سر افتاده بود. در ناامیدی كامل، آقای اسمیت به یاد پاكت نامه ها افتاد. سراغ گاوصندوق رفت و نامه شماره 1 را باز كرد. كاغذی در پاكت بود كه روی آن نوشته شده بود: همه تقصیر را به گردن مدیرعامل قبلی بینداز. آقای اسمیت یك نشست خبری با حضور سهامداران برگزار كرد و همه مشكلات فعلی شركت را ناشی از سوء مدیریت مدیرعامل قبلی اعلام كرد. این نشست در رسانه ها بازتاب مثبتی داشت و باعث شد كه میزان فروش افزایش یابد و این مشكل پشت سر گذاشته شد. یك سال بعد، شركت دوباره با مشكلات تولید توأم با كاهش فروش مواجه شد. با تجربه خوشایندی كه از پاكت اول داشت، آقای اسمیت بی درنگ سراغ پاكت دوم رفت. پیغام این بود:تغییر ساختار بده. اسمیت به سرعت طرحی برای تغییر ساختار اجرا كرد و باعث شد كه مشكلات فروكش كند.بعد از چند ماه شركت دوباره با مشكلات روبرو شد. آقای اسمیت به دفتر خود رفت و پاكت سوم را باز كرد. پیغام این بود:سه پاكت نامه آماده كن. نوع مطلب : برچسب ها : داستان، داستان طنز، طنز، داستان جالب، بحران، لینک های مرتبط : این داستان رو دوستم برام تعریف کرده و قسم میخورد که واقعیه: نوع مطلب : برچسب ها : داستان، داستان طنز، طنز، داستان جالب، لینک های مرتبط : یارو میره دبی تو رستوران میگه: الکباب نوع مطلب : برچسب ها : داستان، داستان طنز، طنز، داستان جالب، الکباب، ال، لینک های مرتبط : |
||